نقش سیاستگذاری دولت در مدیریت اقتصاد
کیفیت مداخله بر مدار اقتصاد رفتاری
با تجربه بحرانهای متمادی اقتصادی که نسل های پیاپی را تحت تاثیر قرار داده اند و برخلاف رویکرد جریان رایج اقتصاددانها که متاثر از آدام اسمیت نقش دولت را صرفا ناظر بر اقتصاد میدانند،دخالت دولتها در اقتصاد مفروض به نظر میرسد و تنها در مورد نوع دولت و میزان نقش و کیفیت اثرگذاری دولت محل بحث است.
کتاب “توسعه یا چپاول/نقش دولت در تحول صنعتی” اثر “پیتر اوانز” به طبقه بندی دولتها به دو نوع دولت توسعه گرا و دولت چپاولگر میپردازد.
اوانز این نوع دولتها را با دو معیار “سازمان درون دولت” و “رابطه ی دولت با جامعه” میسنجد.
اوانز با برشمردن ویژگیهای نظریه ی بوروکراسی (دیوانسالاری) ماکس وبر که بر اساس اعتقاد به مدل ماشینگونه از سازمان پایهریزی شده است که شامل شایسته سالاری،آموزش تخصص،ارائه تمام ظرفیت افراد در بستر دیوانسالاری،تامین زندگی و آینده افراد داخل سیستم و انگیزه اعضا از رشد سلسله مراتبی بر اساس لیاقت است به بیان این مطلب میپردازد که نوع مداخله دولت در چهار گونه “متصدی گری،یا متولی همچنین نقش قابلگی یا پرورش دهندگی” دولت است.
اقتصاد رفتاری (Behavioral economics) رشتهای است که با روش علمی در فضای روانشناسی شناختی، فاکتورهای مربوط به احساسات و اجتماع را در تحلیل و فهم بازارها و عوامل اقتصادی به کار میگیرد. از آنجا که واحد تحلیل در این دو علم، فرد و رفتار او میباشد تعامل بین علم اقتصاد و روانشناسی میتواند برای نظریهپردازی اقتصادی مورد استفاده اقتصاددانان قرار گیرد در طی سالهای اخیر محققانی هم چون دنیل کانمن، عاموس تورسکی (Amos Tversky)، ریچارد تیلر (Richard Thaler) و اخیراً نیز کالین کمرر (Colin Camerer) و جورج لوونستین (George Loewenstein)، برخی از اصول و اندیشههای علم اقتصاد را به عنوان اصولی غیر واقع گرایانه از نظر روانشناختی، مورد انتقاد قرار دادهاند.
تاریخچه اقتصاد رفتاری
در طول دوران توسعهٔ اقتصاد نئوکلاسیک، اقتصاددانان کمکم خود را از موضوعات روانشناسی دور کردند. در طول این دوران اقتصاددانان تلاش میکردند تا حوزهٔ علمی خود را به علوم طبیعی نزدیک کنند .
موضوع دیگر استفاده از روابط ریاضی در نمونهسازیهای اقتصادی بود تا آنجا که رشتهٔ اقتصادسنجی با استقبال زیادی مواجه و رویکرد ریاضی در اقتصاد به رویکردی فراگیر تبدیل شد. مفهوم انسان اقتصادی شکل گرفت به گونهای که بر عقلانیت تأکید داشت.این مفروض بزرگ باعث تلقی نادرست از کنشهای انسانی بویژه در اشل جمعی و اثرپذیری بازارها از این عوامل بنیادین دارد. فرض رفتار کاملاً منطقی انسانها(عملکرد مطابق با انگیزههای اقتصادی ) آدام اسمیت و پیروانش به این نتیجه گیری منجر میشد که دولتها باید نقش کمی در تنظیم بازارهای مالی و شاید حتی در تعیین تقاضای کل داشته باشند.
با این حال تحلیلهای روانشناسی ادامه یافت تا بسیاری از موضوعات را در زمان توسعهٔ اقتصاد نئوکلاسیک توضیح دهد. از این دست میتوان به فعالیتهای فرانسیس اجورث(Francis Edgeworth)، ویلفردو پارتو(Vilfredo Pareto)، ایروینگ فیشر(Irving Fisher) و جان مینارد کینز(John Maynard Keynes) اشاره کرد. این دانشمندان معتقد بودند که پدیدههای مربوط به روانشناسی فردی، قیمتها و بازارها را تحت تأثیر قرار میدهند.
اقتصاد رفتاری به دنبال چیست؟
اقتصاد رفتاری به دنبال افزایش قدرت توضیح دهندگی علم اقتصاد از طریق واقعی تر کردن بنیانهای روانشناسی است. هسته اصلی اقتصاد رفتاری اعتقاد به افزایش واقع گرایی زیربناهای روانشناختی علم اقتصاد است که سبب بهبود نظریههای اقتصادی در انجام وظایف خود نظیر توصیف بهتر تئوریها، پیشبینی بهتر حوادث و پیشنهاد سیاستهای اقتصادی بهتر میشود.
ایده اصلی مالی-رفتاری (Behavioral finance) تبیین این موضوع است که چرا شرکت کنندگان بازار خطاهای سیستماتیک انجام میدهند. اینگونه خطاها قیمتها و بازدهیها را تحت تأثیر قرار میدهد و بازارها را نا کارآمد میکند و هم چنین به بررسی آربیتراژ ،ناکارآمدیهایی نظیر عکسالعملهای نامناسب به اطلاعاتی مانند روندهای بازار ،حبابها، سقوطها میپردازد. تحلیلگرهای تکنیکال، اقتصاد رفتاری را به مثابه فامیل نزدیک مالی-رفتاری در نظر میگیرند که پایهٔ تئوری برای تحلیلهای تکنیکال قرار میگیرد.
فهرستی از سوگیری های رفتاری:
1-دسترسی پذیری:انسان به آنچه در دسترس تر است تمایل بیشتری دارد.به عنوان مثال خرید غذا های در ویترین یک بوفه، از خرید همان غذا ها اگر در گوشه ای از بوفه باشند بیشتر است.
2-خطای framing: یعنی دید ما از یک فضا ، تحت تاثیر رسانه، خانواده ،فرهنگ و سیاست.به طور مثال با اینکه مرگ و میر سالانه توسط سوانح با خودرو بسیار بیشتر است از مرگ و میر توسط سوانح با هواپیما، با این حال از آنجایی که پوشش رسانه ای از سوانح با هواپیما بسیار بیشتر از سوانح با خودرو است ،مردم از هواپیما بیشتر از خودرو ترس دارند!
3-خطای اپتیمیس:خطای اعتماد به نفس و خوش بینی کاذب یعنی برآورد کاذب از خود به طور خوش بینانه . به طور مثال در یک آزمایش از محصلان یک دانشگاه سوالی پرسیدند با این عنوان که “آیا شما جزو ۵۰% برتر دانشگاه هستید یا ۵۰% پایین تر؟”.جالب است ۹۰% محصلان معتقد بودند جزو ۵۰% برتر دانشگاه هستند!
4-خطای لنگر اندازی:ما تحت تاثیر لنگر های ذهنی خودمان تصمیم میگیریم.لنگر یعنی تصورات روسوب کرده در ذهن ما.به عنوان مثال اگر از فردی درباره خاطرات خوبش بپرسی و سپس بپرسی که آیا از زندگیش راضی هست،از آنجایی که خاطرات خوبش در ذهنش رسوب کرده اند، می گوید بله.اما اگر از همان فرد اول درباره خاطرات بدش بپرسی سپس بپرسی که آیا از زندگیش راضی هست، از آن جایی که خاطرات بدش در ذهنش رسوب کرده اند ،می گوید خیر.
5-خطای نمایندگی: بر خلاف چارچوب بندی که درباره ی موقعیت ها و فضا هاست، این خطا درباره ی انسان هاست.یعنی وقتی ما میگوییم قصاب، شما یک آدم بزرگ و سبیل کلفت به ذهنتان می آید.
6-خطای قوانین تجربی: فکر می کند چیزهایی که تجربه به ما می گوید واقعا اتفاق می افتد یعنی اگر با انجام کاری چیزی برایمان اتفاق بیفتد، هرچند اتفاقی، فکر می کنیم آن چیز با انجام همان کار دوباره هم برایمان اتفاق میفتد.
7-خطای شواهد خود تائید شونده:چیزی که به ما القاء شده وجود دارد، حتی اگر واقعا وجود نداشته باشد، ما آن را در ذهن خود پررنگ می کنیم.مثلا دوستمان خصلت بدی دارد. به ما میگویند فلان کار را بکن تا خصلت بد دوستت با خصلت خوبی جایگزین شود.ما آن کار را می کنیم و اتفاقی در اخلاق دوستمان نمی افتد اما ما آن خصلت خوب را در ذهنمان پررنگ می کنیم و فکر می کنیم کارمان جواب داده.
زمانی که آدام اسمیت فیلسوف اخلاق گرای اسکاتلندی سخن از یک نوع سیاست اقتصادی کرد که دولتمردان یک صدا روی خوشی به تجارت و مبادله ی بین المللی نداشتند. این رویکرد دولتمردان حداقل به یک دلیل خیلی مهم بود. دولت ایمان داشت که تمامی ثروت یک ملت از میزان ذخیره ی طلای آن ملت ناشی میشود و در نتیجه آن اگر بخواهیم تجارت بین المللی با کشور های دیگر داشته باشیم در عوض آن مجبور به دادن طلا هستیم و این باعث تضعیف ثروت ملی خواهد شد. در اینجا بود که مکتب مرکانتیلیسم پایشان به میانه ی ماجرا باز شد. اما این تازه آغاز مقابله ی نظریه ی اسمیت در برابر دولت بود.
یکی از مشهورترین نظریات آدام اسمیت که به نظریه ی دست نامرئی بود بیان کرد وقتی انسان ها خودشان تصمیم میگیرند تا چگونه عمل کنند به جای اینکه دولت به آنها بگوید، در نهایت تصمیم بهتری را میگیرند و این مانند یک دست نامرئی به جای دست فیزیکی دولت بازار را هدایت میکند. بعد از گذشت چند صده از نظریات آدام اسمیت اما این امروزه این نظریه چندان هم درست به نظر نمی آید. مفهوم جالبی به نام animal sprits بیان میدارد فرض اینکه انسان همواره موجودات منطقی و خردمند و با تمدنی هستند فرض نتنها دقیقی نیست بلکه در بعضی مواقع که تعداد آن کم هم نیست میتواند اقتصاد های بزرگ و نه حتی فقط کوچک را با مشکلاتی جدی روبه رو کند. وقتی اقتصاد رفتاری فاکتورهای مربوط به احساسات و اجتماع را در تحلیل و فهم بازارها و عوامل اقتصادی به کار میگیرد و وقتی کینز بیان میدارد:” اساس دانش ما برای تخمین بازده ده ساله یک راه آهن، یک معدن مس، یک کارخانه نساجی، حسن نیت یک داروی ثبت اختراع، یک خط هوایی اقیانوس اطلس، یک ساختمان در شهر لندن بسیار کم است و گاهی اوقات هیچ” اینجاست که باید زمین بازی را یا بهتر بگوییم نوع بازی را عوض کرد.
از مفهوم ارواح حیوانی پنج اثر نتیجه میشود که میتوانند اقتصاد را تحت تاثیر خود قرار دهند و برخلاف نظریه ی ادام اسمیت اتفاقا باید دولت وارد شود و مراقب این باشد که این ترن هوایی از ریل خود خارج نشود. اولین تاثیر از اطمینان و مکانیزم های بازخوردی منتج میشود. اطمینان عملا یک حس درونی است و نهادینه تا جایی که اریکسون روانشناس آلمانی-آمریکایی بیان میکند که یک وجه از رشد کودک از اطمینان و اعتماد آن به دنیا، پدر و مادر و محیط زندگی حاصل میشود. توهم پول دومین عامل ارواح حیوانی است که از تفاوت واقعی ارزش و قیمت حاصل میشود. رفتار های فاسد و ضد اجتماعی و انصاف اجتماعی و به طور خاص برخورداری از حقوق متوازن افراد در نهایت عاملی که بسیار در خورد توجه است داستان زندگی انسان ها و یک ملت است.
حال که قبول کردیم دولت باید در نقش های مختلف در اقتصاد اعمال سیاست کند اما عاملی دیگری وجود دارد که میتواند در جهت و یا درخلاف جهت، این موضوع را تحت تاثیر بگذارد. تکنولوژی ها و ابزارهای جدید مانند علم داده، تحلیل داده، هوش مصنوعی و… میتوانند به دولت ها در اجرای بهتر نقش خود اینبار نه به عنوان یک بازیگر سیاسی بلکه به عنوان یک بازیگر اقتصادی تعدیل کننده در چارچوب اقتصاد رفتاری میتوانند نقش موثرتر و پررنگتری را از خود داشته باشند و از طرفی نیز سمت و سوی تاریکی را که با پر رنگ تر شدن نقش دولت در اقتصاد و گرفتن نقش اقتصادی احتمال ایجاد یک دیکتاتوری مدرن اینبار با بهانه خوب و البته با استفاده از تکنولوژی های قدرتمند خصوصا در موضوع حریم شخصی افراد و DATA Ethics میتواند برای مسائل بنیادی اقتصاد اینبار زیان بار باشد.
نویسندگان مقاله : علیرضا رسولی – محسن داتلی بیگی